دي از کسان خواجه بکردم يکي سوئال

شاعر : انوري

گفتم به خوان خواجه نشينند چند کسدي از کسان خواجه بکردم يکي سوئال
از مهتران فرشته و از کهتران مگسگفتا به خوان خواجه نشيند دو کس مدام
نه از آن مي که بود در خور پيمانه وطاسصاحبا به هر رهي يک قدري مي بفرست
ساغر او کف دستست وصراحي کرياسزان مي بي‌شر و بي‌شور که بي‌سيمان را
زين هردو يکي کار کن از هر چه کني بسخواهي که بهين کار جهان کار تو باشد
يا فايده گير آنچ نداني ز دگر کسيا فايده ده آنچ بداني دگري را